میان همه‌ی شیوه‌های پرورش عشق، همه‌ی ابزارهای پراکنش این بلای مقدس، یکی از جمله‌ کاراترین‌ها همین تندباد آشفتگی است که گاهی ما را فرا می‌گیرد. آنگاه، کار از کار گذشته‌ است، به کسی که در آن هنگام با او خوشیم دل می‌بازیم. حتا نیازی نیست که تا آن زمان از او بیشتر از دیگران، یا حتا به‌ همان ‌اندازه، خوشمان آمده بوده باشد. تنها لازم است که گرایشمان به او منحصر شود. و این شرط زمانی تحقق می‌یابد که -هنگامی که از او محرومیم- به جای جستجوی خوشیهایی که لطف او به ما ارزانی می‌داشت یکباره نیازی بیتابانه به خود آن کس حس می‌کنیم، نیازی شگرف که قوانین این جهان برآوردن‌اش را محال و شفایش را دشوار می‌کنند - نیاز بی‌معنی و دردناک تصاحب او

(جستجو- مارسل پروست‌)

۱ نظر:

  1. این دقیقا همون چیزیه که دارم سعی می کنم ازش فرار کنم.. معنی نداره وقتی "حال" کسی دیگه ارزش "گذشته" رو نداره، خودت رو گول بزنی. کاری که اکثر اوقات ما می کنیم. و می ترسیم از "از دست دادن" برای این که می ترسیم یه روزی خاطره ها دوباره سر بلند کنند و این خواستن تند شکل بگیره و.....
    کاش آدم ها یاد می گرفتند که می شه بعد از یه رابطه ی خیلی نزدیک، شاید یه مدت دور شد اما بعد برگشت و یه دوستی ساده رو از سر گرفت.
    فکر کنم اینجوری بهتر باشه...

    پاسخحذف