شایا
باغی آتش گرفته درچشمت، شاه توتی است پاره ی دهن اتدشمنی نیست بین ما الا، پوشش بی دلیل پیرهن اتپشت در پشت شاعرت بودیم، من و شیراز و بلخ و نیشابورتو بگو دفتر همه شعراست، گر سوالی کنند از وطن اتکمرت استوای زن یعنی، سینه آتشفشان تن یعنیمادرت کیست ، در کدام رحم؟ نقش بسته چم و خم بدن اتمی نشینم مگر تو رد بشوی، می دوم می دوم که خسته شویمی کشم امتداد راهی را، به امید در آن قدم زدن اتتو قدم می زنی، قدم من را، تو نفس می کشی هوس من راهوس لابلای هر نفسم، قفس سینه و نفس زدن اتتو اگر مرغ عشق من باشی، بازوانم بدون شک قفس اندواقعاً حیف اگر که این آغوش، تنگ باشد برای پر زدن اتشرح یک روح در دو تن حرف است، داستان دو روح و یک تن رامی نویسم اگر شبی تن من، بخورد لحظه ای گره به تن اتمی روی هات را نمی بینم، نیستی هات را نمی خوابمخواب و بیدار عصر هر شنبه می نشینم به شوق آمدنتمحمدرضا حاج رستم بیگلو
باغی آتش گرفته درچشمت، شاه توتی است پاره ی دهن ات
پاسخحذفدشمنی نیست بین ما الا، پوشش بی دلیل پیرهن ات
پشت در پشت شاعرت بودیم، من و شیراز و بلخ و نیشابور
تو بگو دفتر همه شعراست، گر سوالی کنند از وطن ات
کمرت استوای زن یعنی، سینه آتشفشان تن یعنی
مادرت کیست ، در کدام رحم؟ نقش بسته چم و خم بدن ات
می نشینم مگر تو رد بشوی، می دوم می دوم که خسته شوی
می کشم امتداد راهی را، به امید در آن قدم زدن ات
تو قدم می زنی، قدم من را، تو نفس می کشی هوس من را
هوس لابلای هر نفسم، قفس سینه و نفس زدن ات
تو اگر مرغ عشق من باشی، بازوانم بدون شک قفس اند
واقعاً حیف اگر که این آغوش، تنگ باشد برای پر زدن ات
شرح یک روح در دو تن حرف است، داستان دو روح و یک تن را
می نویسم اگر شبی تن من، بخورد لحظه ای گره به تن ات
می روی هات را نمی بینم، نیستی هات را نمی خوابم
خواب و بیدار عصر هر شنبه می نشینم به شوق آمدنت
محمدرضا حاج رستم بیگلو