یه مدتی هم هست که فکر نان دارم. غم نان ندارم. هیچوقت غم نان
نداشته ام. همیشه از جایی آب باریکه م
رسیده. آب باریکه ای که هیچوقت جوی خروشانی نشده، اما همیشه هم بوده. فکر نان اما از 19 سالگی داشته ام. راستش بورس تحصیلی م تا آخر امسال ِ
تحصیلی، یعنی تا آخر آگوست تموم میشه و تو
فکر یک کار پاره وقتم. سخت هم هست قضیه چون تزم هنوز به هیچ سرو سامونی نرسیده که
بگم تا آخر ِ بورسم دستشو میزارم تو دست شوهرش بره خوشبخت شه ایشاللا. نه. اصلن. شیرین یه
سال دیگه کار داره.
همین هفته ی پیش بود.
اونشب که تو ناز خوابیده بودی، من نشسته بودم به رزومه نوشتن و گشتن برای یه کار
پاره وقت. از قضا یه اینترنشیپ (چی میگیم به فارسی؟ داریم اصلن؟) پیدا هم کردم.
رزومه نوشتم براشون مثل شکر. جوری که طرف که بخونه قشنگ این حس بریزه به رگهاش که
آخ آخ همینه! اینی که باید استخدام کنیم همینه. کجا بودی تو عزیزم تا حالا. ما اگه اینو نگیریم خسران همه ی عمرمون رو مرتکب شدیم. باید همینو بگیریم!
یه نامهی فدایت شوم مرا دریابید هم ضمیمه کردم و 4 صبح فرستادم. 11 صبح که از
خواب پا شدم یه ایمیل یه خطی گرفته بودم که خیلی مودب تشکر کرده بودن و اینکه بررسی
میکنن و خبرم میکنن.
ازونجایی که من اصلن
حواسم به موبایلم نیست، ندیده بودم که پریشب برام اس ام اس زدن که رزومه ت خوبه.
فردا زنگ بزن برات وقت مصاحبه بزاریم. 3 صبح دیدم اس ام اس رو. گفتم الان که دیگه
ضایعه جواب بدم. ظهر بیدار شدم زنگ زدم. الان هم تا 2 ساعت دیگه باید بشینم جلو
مدیر اچ آر و منشیش و رییس بخش، و خودم رو تا حد توانایی م بفروشم! خب این
"خود را فروختن" اینجا یه مهارت اولیه محسوب میشه و مدام هم یادت میدن
که چه جور "سِل یورسلف وِل". تو فارسی هر چقدر بده که آدم خودش رو
بفروشه، تو انگلیسی میزان مهارت و پختگی ت در کار رو نشون میده!
موسسه هه یه جایی تو
شمال لندنه. از خونه من دوره. الآنم آماده ام که برم. یک ساعتی طول کشید تا آماده
شم. در کمد لباسامو باز کردم و چند قلم دامن و چند رقم جوراب شلواری و پیرهن رو
امتحان کردم. مرسوم اینه که نه باید اُمّل به نظر برسی نه جنده. یه حد وسطی. من
البته فاز رسمی م کلن غیرفعاله و هیچوقت تمام رسمی نمی پوشم. کت دامن هم که بپوشم
یه چیزی وصل میکنم بخودم که یه جورایی اون روحیه ی اسپرتم هم مجال بروز پیدا کنه.
مثلن؟ مثلن شده کت دامن رو با کفش ورزشی بپوشم! یا مثلن یه گل درشت الصاق کنم کنج
گوشم. کلن یه لجی دارم با رسمی پوشیدن که خودمم نمیدونم چرا. آخرشم یه دامن مشکی ِ
تنگ ِ تا رو زانو پوشیدم با یقه اسکی قرمز. یک کت سبک و کوتاه مشکی هم روش. چکمه
های بلند ِ بند دار هم. به دختره گفتم سه تا گوشواره رو امروز بیخیال شو. حالا باز
دوتا اشکالی نداره. این سومی بالای لاله ی گوش راستت رو خدا وکیلی بیخیال شو. نشد.
بعد فکر کردم که اوهوم! خود ِ نفس موهای کچل میتونه بعنوان فاکتور ویژه م استفاده بشه. که
بعد که میشینن بحث و مشورت میکنن که کدومشون رو بگیریم، بگن "اون دختره که موهاش
خیلی خیلی کوتاه بود". فاکتور ویژه اگه نداشته باشی باید کلی جزییات بریزن
رومیز که گیج نشن. مثلن اگه بگن "اون که کت سیاه پوشیده بود"، بقیه گیج
میشن. چون بیشتر مصاحبه شوندهها کت سیاه تنشون بوده. آدم باید فاکتور ویژه داشته
باشه.
حالام شما دو تا انگشتای
اشاره و وسطی ِ هر دوتا دستاتو رو هم نگهدار تا من از مصاحبه برگردم :دی
فینگرز کراس
نگه داشتیم تا بیای
پاسخحذفکی میای شایا؟
پاسخحذفکی میای بدونم چی شد نتیجه؟؟؟؟؟
فینگرز کراس بانو :*
پاسخحذفعاشق گوشواره سومیت میشن ... میدونم :)
پاسخحذفمامور خوب پیشگویی هم میکنه دیگه ;)
این شلکی دوست میدارم بیشتر :
پاسخحذفhttp://1.bp.blogspot.com/-YHk4bX2M5FI/TWIaX5RRAWI/AAAAAAAAAPc/8GTZ0YSg5L4/s1600/finger%2Bcrossed.jpg
اقا ما از شما چیز جدید یاد گرفتیم باز...
ما بندۀ شما D:
دق مرگم کردی از بس این صفحه رو باز کردم! چی شد بالاخره؟ خودتو فروختی؟ :)
پاسخحذفهمه اش زیر سر این انگلیسی های ست:)
پاسخحذفهمین جوری بی دلیل خواستم گوش بدی:
پاسخحذفhttp://www.youtube.com/watch?v=NMFpwXTYKxQ
من نهان میکنم کلاغی؟! از این رسواتر؟ :)
پاسخحذفدوست داشتم. ممنون
دوستان عزیزی که از نتیجه ی مصاحبه پرسیده بودین:
پاسخحذفyes. I sold myself well :D
ولی تا سه ماه بی مزد و مواجب :(
ای جان دلم :) به قول کلاه قرمزی جان : خیلی خوفه ...
حذفبیشتر میفروختی خوف پولو زودتر بدن دیگه
میخوای تا اون موقع نون بخرم برات ... نفت بیارم ؟
الهی.... بازم خوبه! آخه فکر می کنم اونجا اینقدری اعتبار دارن که بدونی بعد از سه ماه همه چیز درست می شه، مثل اینجا نیست که سر سه ماه اخراجت می کنن که نه بیمه بخوان بدن و نه حقوق!
پاسخحذف