میگم خب اونم داشت راست میگفت که. حرفش منطقی بود. من داشتم از یه زاویه دیگه میگفتم اصلن!

با آرامش و قیافه ی خیلی جدی میگه: یه قانون بنیادی هست عزیزم که باس بدونی. کلن آدم وقتی خوشکلتره، منطقی تر هم بنظر میرسه! نمیدونستی؟!

من؟ نیش باز!

۳ نظر:

  1. بهتر است خیال برت ندارد، آدم‌ها چیزی برای گفتن ندارند. واقعیت این است که هر کس فقط از دردهای شخصی خودش با دیگری حرف می‌زند. هر کس برای خودش و دنیا برای همه. عشق که به میدان می‌آید، هرکدام از طرفین سعی می‌کنند دردشان را روی دوش دیگری بیندازند، ولی هر کاری که بکنند بی‌نتیجه است و درد‌هاشان را دست نخورده نگه می‌دارند و دوباره از سر می‌گیرند، با ز هم سعی می‌کنند جایی برایش پیدا کنند. می‌گویند: شما دختر قشنگی هستید. و زندگی دوباره آن‌ها را به چنگ می‌گیرد تا وقتی که دوباره‌‌ همان حقه را سوار کنند و بگویند: شما دختر خیلی قشنگی هسید. وسط این دو ماجرا به خودت می‌نازی که توانسته‌ای از شر دردت خلاص بشوی، ولی عالم و آدم می‌دانند که ابدا حقیقت ندارد و دربست و تمام و کمال نگهش داشته‌ای. مگر نه؟

    لویی فردینان سلین/سفر به انتهای شب

    پاسخحذف
    پاسخ‌ها
    1. چه متن بجایی آفتاب... ممنونم

      و البته من خیالی هم برم نداشت :) فقط از این منطقش لبخندم شد :)

      :*

      حذف
  2. حالا خیال هم بر دارتت مگه بده ؟ یکم تنوع پیش میاد شاید بچسبه :)

    پاسخحذف