دل آشوبه ام. دارم می بینم سایه ی نازک زنی را که پای به
گریز در من می آید...
دل- برآتشم. میبینم که دارم شُرّه می کنم از خودم. و دستم
نمی گیردَم...
فانوس دلم دارد خون می سوزاند و شعله ها می کشد. و کسی بلد
نیست نباید فوتش کرد...
کاش ایمانم را از دست ندهم...
https://soundcloud.com/sadegh-tasbihi/herman
پاسخحذفگرفته ام ...