صبحی پا شدم با صدای زنگی توی گوشم. غلت زدم سمت پنجره ی خوشبخت... مدتی به همونحال موندم. با شوکا که چشم تو چشم شدیم، برش داشتم بغلش کردم تو تخت... دلم تنگ ِ صدات شد. راستی میدونستی جوری میگی "شایا" که هیچکس دیگه ای نمیگه؟ که لحن و آوای این "شایا" تمامن مخصوص توست؟ که چه بلدی صدام بزنی؟ بعد تو یکنفر تو دنیا اونقدر اسمم رو خوب گفتی که حس کردم چقدر این "شایا" که از دهن تو درمیاد، فرق داره با همه ی شایاهای زندگی م...

هاله ی خیال شکل گرفته بالای سرم رو با انگشت سوراخ کردم... پاشو دخترم!...پاشیم بریم مشخ بنویسیم

...رویاهایم در همین اتاق بمانند تا برگردم

...هنوز گوشم داره زنگ میزنه

۲ نظر:

  1. هنوزم داره زنگ میزنه؟ ... ایفون گوشت تصویریِ یا نه ؟!!
    خوب یه عکسم از شوکای شایا میذاشتی .. شاید خاله هاش بخوان ببینندش خوب :)
    چند وقت که نبودم فکر کنم مامور متحول شده .. دیگه سخت نمیگیره D:

    پاسخحذف
  2. شایدم مامور اوضاع ایران رو دنبال میکنه :)

    پاسخحذف