دلم عاشقی بی خون و خونریزی میخواهد...

عاشقیهای من اما، همیشه خونبار و هلاکت بار بوده اند. کم ِ کمش بخشی از جسم و جانم را کنده اند و با خود برده اند... البته هنوز شهید نشده ام اما کلن که نیگاه میکنم، اگر قرار بود برای عاشقی هم در کنکور سهمیه ای می گذاشتند، بی شک من جزو جانبازان نود درصد به بالا، هر رشته ای میخواستم هر دانشگاهی که میخواستم پذیرفته میشدم...

به خدا...

۶ نظر:

  1. منو یاد حافظ انداختی
    "منم که شهره شهرم به عشق ورزیدن "

    پاسخحذف
    پاسخ‌ها
    1. خانه ی ادریسی ها رو خوندی وهاب؟ هر وقت کامنت میزاری، منو یاد اون وهاب میندازی :)

      حذف
    2. نخوندمش شایا و نتونستم جایی برای خرید اینترنتیش پیدا کنم! :) این یعنی اینکه حالا حالا هم نمی تونم بخونم احتمالا

      حذف
    3. خب بگو از ایران برات پست کنن! حیف منم دسترسی ندارم وگرنه برات پست میکردم.
      البته به جهت شباهت اسمی یادش می افتم، طبعن! :)

      حذف
  2. :(
    فکر کنم من هم از این نظر شبیه توام.
    و دلم همیشه برای یک عاشقی آرام و بی دردسر لک می زند.

    پاسخحذف
    پاسخ‌ها
    1. بی دردسر پیشکش ترنجی! اینقده پیچ و گره نخوره لااقل!!

      حذف