در اتاق‌خواب من، در آن مثلت آفتابی، ساعتی پس از برهنه‌گی، وقتی تمام جلای صنعت از چشم و لب تو می‌ریخت و می‌گریخت و فراموش می‌شد، و تنها طبیعت برجای می‌ماند، در آن لحظه چشم تو باید می‌آمد و به تماشای خودش می‌نشست. کاش در آن لحظه زمین و زمان آینه می‌شد و تو، آن حیوان پرستیدنی زیبا را که برهنه و ناب و بدوی در بستر من بود می‌دیدی، تا برای همیشه از رنگ‌ها می‌گریختی و چشم و لب‌ات را آزاد می‌کردی

اصلن بگذار خيال‌ها را راحت کنم. ادبيات واقعی و صميمانه، دفترچه‌های خاطرات هستند که کرورها در نهان‌خانه‌های آدم‌ها حفاظت می‌شوند و هرگز هم برای سراسر خوانده شدن به کسی عرضه نمی‌شوند. ادبيات واقعی همين نامه‌ها هستند که در لحظه زاده می‌شوند و می‌ميرند

شجاع باش و مردی را که ترک می‌کنی ديگر عزيزم صدا نکن. اين بيشتر احساس ريا و دوری را در آدم زنده می‌کند تا احساس پيوندی ريشه‌دار

به جای «هميشه اين‌جا خواهم ماند» بس بود که بنويسی «اين‌جا خواهم ماند» و خودت را با هميشه اسير نکنی. هميشه هرگز وجود ندارد. به زودی می‌بينی که هميشه آن‌جا نمانده‌ای. آن‌وقت شايد از خودت بدت بيايد.

درست است. اين زمانه، و اين زيست، و اين آدمی‌زاد، ما را طوری بار می‌آورند که هرگز نتوانيم فعل‌های يک‌رو و خالصی را برای بيان کارهای‌مان به کار ببريم. به ما «راضی نيستم» و «راضی هستم» ياد نمی‌دهند. به ما «ناراضی نيستم» ياد می‌دهند که معنی آن «راضی نيستم» است. فرار از اين زبان بازاری و موذی و پليد يا جنگيدن با آن اصلن آسان نيست. ولی اگر تسليم زبان باشيم ديگر هيچ‌ايم. بنابراين به تو توصيه می‌کنم جغرافيايی را بخواه و آرزو کن که در آن بی‌هيچ سعی و قصد قبلی، با کلمات شسته و تيز، بتوانی راضی بودن و راضی نبودن را بگويی و بنويسی

اين نامه را «قربانت» برای من نوشته است. چه صميمانه. چه رياضی

(شب یک شب دو - بهمن فرسی)


پ.ن. داشتم دفتری نصفه و نیمه از هزارسال پیش رو ورق میزدم. نوتها و گزیده-نوشتهام از اینجا و اونجا. بی هیچ نظم و ترتیبی. روی کتاب "شب یک شب دو" مکثم طولانی شد. "شب یک شب دو"، بنظر من اثر کم نظیریه در ادبیات داستانی ایران که کمتر بهش پرداخته شد. از اون معدود نوشته های ادب فارسیه که قداست و ضرورت و بودگی ِ تن رو در عشق می بینه و ارج میذاره. متاسفانه این کتاب در دسترس نیست اما در بازار سیاه میشه تهیه ش کرد. اگه کسی را سر خریدنش گرفت، لطفن دو نسخه سفارش دهد. یکی هم برای من. کلیه ی حقوق یابنده محفوظ میباشد، کمال و تمام، تازه ماچ هم بالاش میدم.
tamas@sheeen.com
  

۸ نظر:

  1. خانوم
    من فقط تونستم نسخه pdf اش را برات گیر بیارم.. امیدوارم تو مثل من با خوندن pdf ها زیاد مشکلی نداشته باشی:)

    پاسخحذف
  2. یعنی روز منو ساختی ترنجی، جدی :*
    نسخه ی پی دی افش رو گرفتم عزیز من. اصلن هم مشکلی ندارم. میریزمش رو بوکریدر و میخوونمش دوباره. بس-یاااااااار سپاسگزارم خانومی. یعنی خداییش بیا کلییییییییی ماچ و بغل بده :*:*:*
    باز هم از اینهمه محبتت ممنونم ترنجم :*

    پاسخحذف
  3. ای جووووونم!!! شما هم کلللللی ما را خوشحال نمودی عزیزم. خوشحالم که به کار اومد. بازم از این کارا باشه من هستم! شک نکن:)))
    هزار تا بوس و بغل برای تو..

    پاسخحذف
    پاسخ‌ها
    1. بیزحمت نمیذارمت :* بازم ممنونم :*
      بغل ِ چلوندنی ِ آبلمبویی :*:**:*:*

      حذف
  4. ممنون از معرفي اين كتاب. چه قدر دلم خوندنشو مي خواست.
    كلن من به يه نتيجه جالب رسيدم: عاشقي بدون ادبيات نميشه. به يه جايي مي رسي كه مي بيني نمي توني دهنت رو باز كني و بگي "دوستت دارم" .. به خودت ميگي همين؟ تموم شد؟ دو كلمه اي كه در كسري از ثانيه از مغزت به حنجره تو مخابره ميشن و به صدا تبديل مي شن و از فاصله بين لب هات بيرون ميان.. و تو گرماي اين ريزش حس ات رو از سرت به زبانت حس مي كني. مي فهميش.. چه براي خودت درد داره و طول مي كشه تا زاييده بشه و بيرون بزنه.. اما كلمه ها كم اند. "دوستت دارم" و از اون بدتر "عاشقتم" مگه چه قدر بار معنا رو مي تونن به دوش بكشن؟ مجبوري تصور كني چقدر مي توني اووووو يا اََََََاَ رو بكشي.. چه قدر.. تازه، اين قدر اين جملك ها اين روزها توي رسانه به گوش خورده اند كه ديگه مي ترسي فهميده نشه كه چه قدررررر...
    ترجيح مي دي كه سكوت كني. نگاه كني. لمس كني. زمزمه كني. ولي باز هم گفتن و شنيدن حظ ديگه ايه و زباني لازم داره. ادبياتي كه بتوني فريادش كني.
    من اين خود عاشقم رو با هيچ چيز عوض نمي كنم.
    تو هم چه خوبه كه هستي شايا. دل ما گرمه اينجا.

    پاسخحذف
    پاسخ‌ها
    1. ناشناس جانم، درست میگی. انگار که گاه فقط ادبیاته که نجات دهنده است..
      همیشه گفته ام: آدمها رو عاشق بسی بیشتر دوست میدارم، جدی :* عاشق بمان...
      و ممنونم از اینهمه گرمی که با این کامنت روانه کردی. دلم گرمش شد و لبخند :*

      ترنجمم که لابد خوندی که نسخه ی پی دی اف این کتاب رو برام فرستاد. یه بوقی بزن اگه خواستی. برات ایمیل میکنم.

      حذف
  5. ممنون ازت شايا جان. همون روز به محض خوندن اولين كلماتي كه تو باز نوشته بودي، دانلودش كردم.
    ..


    :)

    پاسخحذف
    پاسخ‌ها
    1. ایول :) خب پس گرفتی کتاب رو ناشناس ِ آشنا :*

      حذف