سر میزم میآید: -شایا؟
-یس؟!
-دیس لتر ایز فور یو...

با ناباوری نامه را میگیرم. بی اینکه نامه را باز کنم، نگاه میکنم و دست میکشم به تیزیهای کلمه های این آدرس ِ پشت پاکت که میدانم از کجاهای سرکشیهای جان ِ مردی این تیزیها می آید و می بُرد... قرمز...

این سومی بالاخره به دستم رسید!


حالا چگونه خودم را پشت این میز امروز میخ-کوب کنم، شرحی ست که گفتن ندارد... میدانی...

۴ نظر:

  1. نامه...
    نامه ی دست نویس.............

    پاسخحذف
  2. آه چقدر فضولیم گل کرده بود که بپرسم از کی بود :دی
    ولی نمیپرسیم از بس که من خویشتن دارم
    نه بابا
    نتم قاطی بود
    خودم هم قاطی تر
    دلتنگت شدم بانو

    پاسخحذف
  3. ایجان :*
    نبودی اینجا کلی ابری بود. آفتابش رو میخواست :* خیلی خوشحال شدم دیدم دوباره سرک کشیدی..
    بمون. بتاب دخترم :*

    پاسخحذف