از من بپرسی میگم آدمی هیچگاه جواب این سوال رو نمیتونه با قطعیت بده
که چرا واقعن شروع به کند و کاو و کشف این مدل از زندگی میکنه؟ چرا از این آدم بخصوص
خوشش میاد و نه جور دیگه ش؟! و بعد وقتی وارد اوربیتال زندگی یکی دیگه میشی و شروع
میکنی با ریز ریز اتمهاش چرخیدن، این مغناطیسش هم هی بیشتر و بیشتر و تنیده تر میشه.
عشق شاید همین باشد؟ شاید؟ شاید...
و بر این باورم که زیر پوست این فهمیدن ِ دیگری، آدمی خودش
رو بیشتر میکاوه، بی اینکه حتی بدونی چیو از خودت داری میکاوی!...
و همین ِ عشق قشنگش می کنه.... همین کاویدن.......
پاسخحذف