نشسته ام توی کافه نِروی سر چهارراه خیابانی که به کتابخانه می رسد. یکطرفش خیابان است و سمت دیگرش فضای کوچک پارک مانندی ست که برگهایی در اسپکتروم آتش، سطح نمناکش را پوشانده اند. پاییز، خوش تیپ ترین فصل سال است. شاهدانش جلوی چشمانم رژه می روند. برخلاف زمستان که آدمها بیشتر شبیه جالباسی هستند و باید از زیر لایه لایه لباس تشخیصشان داد، پاییز به قاعده و به اندازه می پوشاند و جای کافی برای برهنگی و به رخ کشیدن ِ بی واسطه تن هم می گذارد. بارانی های سبک، شالهای نازک بافت از هر رنگی، دامن های ست شده با بلوزهای چسبان زیر کتهای سبک، کفشها و نیم چکمه ها، گریبان های زیبا و بوهای آبی و بخار قهوه های گرم. زیر خوابآلودگی ِ یک بعدازظهر نیمه آفتابی و رنگی پاییز. فصل جشن انگور و انار و خرمالو... به به...

همینجور غرق تماشا، دو دستم را حلقه میکنم دور لیوان قهوه ی خوشبو. گرمایش می ریزد به رگهایم، و نگاهم پر میکشد تا شهر تو. به تو می اندیشم. و به شَهرت. راستی! شهرت کدام است؟! خراسانیها مثلی دارند که وقتی از مردی بپرسی کجایی هستی؟ جوابت میدهند: "از شهر زن". و چه بجا و درست می گویند. از من هم بپرسی همین را میگویم. حتی بیشتر از این. میدانی؟ اصلن شهرها را باید با زنهایش شناخت. جوری که راه می روند. طرزی که می خندند. مدل لباس پوشیدن و نوشیدن و حرف زدنشان. اصلن تر، تا زنی را در شهری تجربه نکرده باشی، تا پیچ و خم‌های زنی را طی نکرده باشی، آن شهر، شهر تو نمی شود. نقشه اش دستت نمی آید. تا زنی را در شهری نپیموده باشی، آن هم شهری است مثل همه‌ی شهرهای دیگر. با چهار تا خیابان و پل ها و پیاده روها که تنها بوی آب از سمت رود و پاکیزگی اش ممکن است متفاوت باشد. تا مزه‌ی گس شراب را بر روی لب‌های آن زن نچشیده باشی، طعم واقعی ادویه‌ های محلی و کباب فروشی‌ها و رستورانهای شهر را درک نخواهی کرد. تا زیبایی زن را در تاریک روشنای شب، آن‌ هنگام که نرم و برهنه به آغوش‌ات می‌ لغزد، لمس نکرده باشی، از درک زیبایی اینهمه شبهای روشن شهر و کافه‌ها و بارها و خیابانها و نماهای تاریخی و اداری مراکز خرید و سنگ‌فرشهای نمناک شهر عاجزی. اینجاست که خراسانیها چه بجا گفته اند. که شهر هر مردی، همانا شهر زنش است...

۵ نظر:

  1. جانا یعنی می گی من بچه لندنم؟؟ :D

    پاسخحذف
  2. مردم شهرها را به دلایلشان دوست می دارند................

    پاسخحذف
  3. و خوب میدونم وقتی مردی زنش میره، مرد چه بی خانمان و بی شهر میشه... زنها به زمین بسته ترند.
    خیلی از این متنت لذت بردم نازنین

    پاسخحذف
  4. بار دیگر، شهری که دوست می داشتم..

    پاسخحذف