خانم میم با وجود مخالفت شدید خانواده، با عشقش ازدواج
کرد و یک پسر هم داره. حالا اما بعد چند سال برام نوشته: "همسرم مرد مهربان و
خانواده دوستیه. اما واضحه که من دیگه عاشق نیستم"...
آقای ح سابق! دو صفحه از داد و بیداد نوشته و حالا بعد 10
سال بیخبری مطلق، با داشتن زن و بچه، نوشته بیا همو بیشتر بشناسیم! و "من اگر هنوز همان من باشم که فکر میکنم هستم، تو را تا نهایت
مرگ دوست دارم چه همان باشی و چه نباشی... تو هنوز یک زن هستی و به زیبایی تمام،
نه مرد شدی و نه زنانگی زیبایت را پنهان میکنی ...کاش
میتوانستم با تو سخن بگویم و صدایت را دوباره بشنوم"...
من؟ نمیدونم... اون آدمهای پرشور و پر انرژی ِ تازه بیست سالگیها که چند سال بعد زوجهای مرتبی
شدند و سالها بود که از زندگی من محو شده بودند، از قضا گویا حالا به زوجهای
خیلی نامرتبی گراییده اند! دلیل؟ نمیدونم. سندروم میانسالی؟! اونم در سی سالگی؟! کمی زود نیست؟! نمیدونم. اما حالا که اون
آدمها شروع کردن و دارن برام مینویسن، مثل روز برام روشنه
که ازدواج، خرده بلاهای خودش رو بر سر خودشون و رابطه هاشون آورده. و این آدمها،
به هزار و یک دلیل که خودشون بهتر از هر کسی بهش واقفند، در همون فضای بیمار و ملتهب
چاره ای جز ادامه پیدا نمیکنند...
شاید وصال یا ازدواج باعث بشه که عذاب شیرین عشق به خوشی بی عذاب تبدیل بشه اما بعدش ادما باید خیلی هنرمند باشن که این خوشی رو نذارن لب طاقچه عادت
پاسخحذفبرخی هم گفتن عشق فریب طبیعت برای بقای نسل .. خوب به نظرم اگه این حقیقت باشه یه حقیقت احمقانه است چون طبیعت باهوشتر از این که بخواد این همه انرژی صرف کنه ، همون تقسیم دوتایی .جوانی زدنی چیزی می کردیم و ادامه پیدا می کردیم دیگه :)
هاهاها :) من به شخصه جوانه زدن رو ترجیح میدادم :))
حذفخوب بود آفتاب :)
:*:*:*
آدم های عاقل بلدند چطور تغییر کنن و دچار روزمرگی نشن. این دچار روزمرگی نشدن هم در تاهل و هم تجرد نقش اساسی رو در خوشبختی ایفا می کنه. متاسفانه اکثر آدما این رو بلد نیستن و فکر می کنن ازدواجشون درست نبوده در حالی که این خودشون هستن که درست نیستن.. بلد نیستن...
پاسخحذفازدواج شاید خوب باشه شاید بد.. من نمی تونم براش نظری بدم چون تجربه ش نکردم اما فکر می کنم خوشبختی به این چیزا بسته نیست..عشق نیز هم...
شما کاملن درست میفرمایید پس تشریف بیارین جلوتر من ماچتون کنم ترنج بانو :*:*:*
حذف