چوپاني گوسفندان خود را سر کوه رها کرده و آمده بود به شهر، تا نان بخرد. در دکان نانوايي صف بود و چوپان مضطرب و ناراحت و نگران. مدام اين پا و آن پا مي کرد. نانوا به او گفت: چرا اينقدر نگراني؟ گفت: گوسفندانم را رها کرده ام و آمده ام نان بخرم. مي ترسم گرگ ها شکم همه را پاره کنند. گفت: چرا گوسفندانت را به خدا نسپرده اي؟ گفت: سپرده ام، ولي مساله اينجاست که او خداي گرگ ها هم هست.


مطلب کامل نصرالله پورجوادی در مورد اعتیاد

۲ نظر:

  1. اون اوایل خیلی چیزها رو از اول و دقیقا برعکس سیاست های رژیم قبلی شروع کردن و بعد خودشون فهمیدن که کارشون تا چه اندازه اشتباه بوده. اما مشکل اینه که تاوان اشتباهی که در مورد اعتیاد یا یه سری مسائل اقتصادی داشتن رو مردم با گوشت و خونشون باید بدن. بعضی وقتا با خودم فکر می کنم خانواده ای هست که از این مشکل خانمانسوز زخم نخورده باشه؟ چی باید گفت.....؟؟

    پاسخحذف
    پاسخ‌ها
    1. آره ترنجی... متاسفانه تو اون کشور "برنامه ریزی" و "پیشگیری" انگار معنا نداره و همش باید مردم تاوان اشتباهات دولتها رو بدن :(

      حذف