نیایش عصر یکشنبه

- پروردگارا! بدان و آگاه باش که ديگر همچون گذشته های دور از تو بيمی ندارم . خدایی که تو بودی و ما را به سان کودکان از مجازات میترساندی. هم اکنون سیب را خورده، چشیده و باید به عرض برسانم که بهشت دقیقن همانجا بود که تو مرا بدان راندی...

- چه معرکه ای گرفته ای بانو!

- شاید! و میدانی؟ خوبی اش به این است که زنی قدبلندم آفریدی! و میتوانم تمام سیبهایی که قد حوا نمی رسید را هم بچینم و با هم گاز بزنیم...

۲ نظر: