تازگیا یه حس جدیدی توم سرو کله ش پیدا شده و خیلی هم لعنتی وول میخوره. جوری که تا حالا تجربه نکرده بودم و هی غریبه گی میکنم باهاش
هیچ وقت فکر نمیکردم برای بودن یا نبودن با تو دچار تردید بشم
به هر امکانی فکر کرده بودم اما به این دوراهی نه
حالا اما دقیقن سر همین دوراهی ایستادم
چه کنم نکنم هم کاسه ی من نیست
هی با این حس جدیده در کلنجارم و "نمیدونم" واژه ی من شده اینروزها...
...

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر