فیلم "تنها عشاق زنده می مانند"
ساخته جیم جارموش بوی سیر میداد! من بوی سیرداغ خیلی دوست میدارم اما از بوی سیرِ
مونده ته نفس خیلی بدم میاد. این فیلم برام یک جاهاییش بوی اشتهاآور سیرداغ میداد،
یه جاهاییشم سیرخورده خوابیده بود، صبح نمیشد بوسیدش.
رابطه آدام و ایو (آدم و حوا) زوج نامعمول و دوست داشتنی و البته خون آشام این فیلم، با هم و با
دنیای بیرون، یک نیشخند جارموشانه دارد. من اسمشون رو میزارم "خون آشامان
فرهنگی"! خون آشامانی که دیگر قرص ماه که کامل بشود، به شکل گرگ در نمی آیند
و خرخره آدمها را نمی جوند تا خونشان را بیاشامند. برعکس، آدام موسیقی دان زبده ای
ست و همسرش ایو عاشق کتاب و ادبیات. هر دو، روشنفکر و هنر دوست. زوج، چند صد سال
عمر دارند و با صورت های رنگ پریده و دندان های نیش بلند کوچه پس کوچه ها و
بیمارستان ها را به دنبال چند لیتر خون زیر و رو می کنند. آدام از بانک خون بیمارستان خون خریداری می کند. جارموش کاری کرده
که منِ بیننده، نه فقط اون تصویر کلیشه ای خون آشامها رو کنار بذارم، که حتی مجذوب
خون آشام ها هم بشم. چیزی که من در مورد این فیلم دوست میدارم ایده زندگی و کار
مخفیانه خون آشامها در قرن مدرن معاصر است. که دنیایی ساخته ایم که دیگر خون آشامان هم به حالمان دل می سوزانند. فیلم، داستان زیبای دو عاشق است که عشق را در
ابدیت و بی زمانی نمایان می کنند. عشقی که مرگ ندارد.
سانتیمالیزم بی اندازه و نوستالژی عمیق فیلم بخصوص نسبت به دهه هفتاد
میلادی و غنای موسیقی و ادبیات در آن دهه رسمن بوی سیر مانده میداد. اینرا بگذارید
کنار آن کلیشه ی شادابی مخربِ اوا، خواهر جوانتر ایو. این بازیگوشیها و شیطنتهای
اوای جوان و جاهل است که زوج صلح طلب و روشفکر ما را به نعش کشی و پناه بردن به
تنجه در مراکش می رساند تا از روی "ناچاری" مجبور شوند آن روی خشن شان
را برای نجات خودشان، بروز دهند .
فیلم با اینکه درباره خون آشامهاست، ترسناک نیست. غمگین است. و با
اینکه پیام روشنی با خود دارد (و این مرا می رمانَد) اما به دیدنش می ارزد.