کلن انگار در تمام زندگی ام مرض داشته ام در نامتعارفترین شرایط زندگی کنم. خب البته که این بالقوه اصلن بد که نیست هیچ، کلی هم آدم رو نازک و صیقل خورده میکنه تا چشمهاش اینجور برق بزنند. مشکل اما اونجا پیش میاد که منطق دنيای واقعی قاطی این دنیای جذاب آبسترکت ِ ذهنی و درونی میشه و یهو می بینی زبان این دو سرزمین چه با هم فرق میکنه. البته که من همیشه تلاش بی شائبه ای کرده ام که بتونم بای لینگوآل باشم و به هر دو زبان بتونم مسلط صحبت و زندگی کنم. اما دروغ چرا؟ گاهی کم میارم. اصولن وقتی جنس چيزی از اصل، سودایی و شیدایی و شیفتگی یه، سخت میشه با منطق روزمره یکجا جمعش کرد. در نتیجه، من انگار بیشتر ترجیح داده ام که این دو دنیام رو از هم سوا کنم. گاهی مقیم این سرزمین بشم، گاه هم پرواز چارتر کنم پناه ببرم به آن دیگری. و جوری هم گاه به گاه مقیم هر دو سرزمین بشم که شمای بیننده حتی فکرشم نتونین بکنین که من شهروندیِ کامل سرزمین دیگه رو هم دارم.

بعد؟ این تناقض در بروز بیرونی ام، آدمها رو با من گیج کرده/میکنه. دارم آدمهایی که کلن من رو زنی شیفته و عاشق پیشه و مجنون میدونند که قادره یه لگد بزنه زیر میز و همه چیز رو واژگونه کنه و دمش رو بذاره رو کولش و بره پی کارش. دارم آدمهایی که از من تصویر یک زن شاد و بذله گو و بیشتر از جنس سبکیِ رقصنده ی زندگی دارند که خیلی منعطفه و همه ی زندگی براش یه بازیه. و هستند آدمهایی که من براشون یک خانوم دکتر-تو-بیِ اتوکشیده ی شق و رقّم که درس و کارم برام مهمه و جایی برای رها کردن و سبک رفتن در من نیست. و بیچاره تر اون آدمهام که از همه ی این من هام تکه ای رو تو تاریکی دیدن و کلن با من گیج میشن طفلکیا. من؟ در مواجهه با این آدمها، لبخندم میشه، بعد آبجوم رو بیصدا سر میکشم.

مدتهاست دست از اثبات خودم کشیده ام. شایا همین است که می بینی دلبندم!  

۴ نظر:

  1. به نظرم همه ی ما آدم ها ملغمه ای هستیم از چند شخصیت متفاوت... یعنی راستش ساده بودن و یک بعد بودن به نظرم خیلی خسته کننده و دوست نداشتنیه. من آدم هایی رو که متنوع تر هستن بیشتر دوست می دارم و راستش سعی کردم آدم ها رو دسته بندی نکنم چون اگه بخوام کسانی رو که می شناسم توی دسته های خاصی طبقه بندی کنم زود ازشون خسته می شم (بهمنی تنوع طلب!) و انتظار هر رفتار جدیدی رو از آدم ها دارم. درسته که شاید به راحتی با این همه تنوع نتونم کنار بیام اما برام جالب تره.
    تو برای من همیشه یه چیستان دل پسندی که دوست دارم همین طور رمزآلود بمونی. نه این که مرموز باشی، اصلا. زوایای وجودت زیاده... و برای من این خیلی دوست داشتنیه....

    پاسخحذف
    پاسخ‌ها
    1. بهمنی تنوع طلب :)
      چه همه نگاهت رو دوست داشتم. چشمهات متفاوتند ترنجی :*:*

      حذف
  2. فدای تو بشم که همیشه انرژی بخشی برای من....................
    بوس به تو*: *:

    پاسخحذف