"نمیدانم چکار کنم. این روزها اگر خستهام، تلخم، بدم، یک خط در میان گزندهام، تحملم کنید. به خصوص بعد از افتادن از نردبام و شکستن شانهام، دردی در بازوی راستم جا مانده که شبها هر نیم ساعت دو بار با ناله از خواب کنده میشوم، پهلو عوض میکنم، باز بی اختیار در "نور خانگی" غرق میشوم. بعد باز از خواب میپرم. این روزها دیگر درد بازوی راستم بهانه است که برای درد سینهام ناله کنم.
نمیدانم چکار کنم. اما تأسف نخورید، تسلیام ندهید، به قول آن دوست که میگوید "دستم نزنید، خوبم." من میگویم کاری به کارم نداشته باشید، خرابم."
خیلی سخته ادم شانه اش بشکند...
پاسخحذفدیگه کسی برات نمی خونه :
شانه هایت را برای گریه کردن دو ست می دارم ......
:)))
بر شانه ی شکسته گریه هق هق تره که کلاغی...
حذف:*