دوبند انگشت از ریشه ی تازه و تپل زنجبیل را پوست گرفته،
باریک باریک ببُرید و توی قوری ِ مخصوص جوشانده بریزید. این قوری ترجیحن مسی میباشد
و بدانید و آگاه باشید که توی این قوری چای دم نکنید چرا که مزه و بوی جوشانده، چنان به جان
این قوری نشسته که هیچ طعم دیگری در آن مزه نمی دهد. چنان قوی است که دیگر مزه ها و بوها، رنگ و بویشان را می بازند و چایی تان طعم بدلیِ ناخواسته ای خواهد گرفت. جایگاه قوریِ جوشانده از قوریهای هرروزه
جداست. اینرا حتمن در نظر بگیرید. فرق میکند پس فرق بگذارید. هر آدمی، بخصوص هر
زنی، باید قوری مخصوص جوشانده ی خودش را داشته باشد، بخصوص در روزها و شبهای
مبادا...
یک تکه چوب خوشبوی دارچین را هم روی باریکه های تازه ی زنجبیل
بگذارید. بشمرید، 10 عدد عناب هم شسته و اضافه کنید. بعد هم نصف یک قاشق مرباخوری
زیره ی ترجیحن سیاه را. آب را در کتری/سماور جوشانده و روی این اکسیری که قرار است
کیمیا شود، بریزید. قوری مس تان را روی شعله خیلی خیلی کم بگذارید و دو ساعتی وقت
بدهید تا طعمها و بوها هم مزگی کنند و به جان هم بنشینند و جا بیفتند.
جوشانده ی شما آماده است. دیگر آن اتفاق خوشایند افتاده و آن
با هم بودگیِ ورا زمینی، "شده". حالا برای اینکه طعم اسرارآمیز آن تکمیل
شود، پیش از آنکه جوشانده را در لیوان یا ماگ بریزید، کمی زعفران اضافه کنید. زعفران
با اینکه در کویر می روید و جانش در تفتگی و سختی می پرورد و نه در نموری و نرمی،
اما از دل آن تفتگی، چنان لطافت و نازکیِ طبعی می روید که عطر و طعمش تنها تتمه ی
جوشانده را بر میتابد و نه بیشتر. پس لطافت و نازکی بی نظیرش را ارج نهاده و در
آخر به جوشانده ی آماده تان اضافه کنید. خواستید کمی نبات هم بریزید.
من؟ دو شات ودکا هم به جوشانده ام اضافه میکنم. این بخش ماجرا، افزودنی ِ جوشانده ی تمامن مخصوص شایاست.
حالا کیسه ی آب گرمتان را هم آماده کنید. به تخت شده،
بالشتها را تکیه گاه کنید و کیسه آب گرم را بر کمرگاهتان بگذارید. در سکوت و
تاریکیِ ابرآلودِ خانه ی خالی، کتابی بخوانید، فیلمی ببینید و همزمان جرعه ای از
جوشانده تان را سر بکشید تا به اسرار هستی واقف شوید.
حالا خانه ای در خیابان چارلوود استریت، بوی مادربزرگم را می
دهد. بوی خوش یک داناییِ کهن.
اینگونه تیماردار دل بیمارتان باشید...
فروغی بسطامی*