تیر تو تاریکیهایی که رها کرده بودم از قضا گرفته! بله! ایمان که داشته باشید، لابد رستگار می شوید! البته من هیچوقت، در هیچ کاری و کلن در کلیتِ زندگانی، نقش عنصری به نام "شانس" و "اتفاق" رو نه فقط دست کم نمیگیرم که چه بسا از اصلیترین و تعیین کننده ترین عناصر هر حرکتی و هر موقعیتی برام محسوب میشه.  

تبلیغ یک موقعیت کاری پروژه ای برای یک سال توی یک موسسه معتبر پژوهشی رو دیده بودم و با خودم فکر کرده بودم که عمرن منِ صفر کیلومتر که هنوز جای زخمِ دفاعم تازه است و هنوز خون میچیکه ازش رو قبول کنن. خندیده بودم و سبک سبک اما رزومه فرستاده بودم و بعدم چون فکر کرده بودم منو که نمیگیرن که، فراموشش کرده بودم. این بود که دوشنبه که ایمیل گرفته بودم که جزو دو نفر شُرتلیست (دوستان همت کنین معادل فارسی بدین لدفن) می باشی، رسمن شاخ رو سرم سبز شد. دیروز مصاحبه دادم. امروز ایمیل گرفتم که گزینه ی منتخب خودتی. مدارکت رو بیار و بیا امضا بزن! تو؟ شاید باور نکنی ولی به همین سوررآلی...

من؟ همون پیرمرده م تو فیلم نبراسکا. بله! برگه های تبلیغاتی که میاد من همونجوری با نگاه باور نیگاشون میکنم. با همون ساده دلی و همون ایمانِ اون پیرمرده هم. دیروز یکی از سوالا این بود که خودم فکر میکنم نقطه ضعفم در کار چیه؟! لبخندم شد. منبری رفتم دیدنی. بیشتر از همه ی سوالا به این یکی مسلط بودم. غلط نکنم بزرگترین نقطه قوتم شرح همین نقطه ضعفام بود در مقایسه با اون یکی آقای شرتلیست شده!

از هفته ی دیگه میرم سر این کار جدید. هیجانزده ام راستش. بعد از یک سال و نیم تدریس پاره وقت، کالج رو با همه ی داستانهاش و خوبیهاش و خستگیهاش می سپرم به عطر اقاقیاها، بخصوص پیتر رو... 

۶ نظر:

  1. امان از پروسه رستگاری!!!!!!!!!
    :)
    تبریک فراوان

    پاسخحذف
    پاسخ‌ها
    1. آره ای امان :))
      ممنونم کلاغی :*
      راستی! پینا رو دیدم. کامنتمو دیدی؟

      حذف
  2. سلاااااااااام !
    دیدم ولی دیگه دیر شده بود ....:)
    البته نیمه مستند بهتره :)
    یه جایی هست که یه زنه می رقصه ،می خواد خودشو با گرفتن موهاش از زمین بکنه ،اون خوده منم :)
    البته شبیه تو هم باید باشه؟؟؟؟:)
    نگران نباش می دونم که احساس شباهت، اصولا نباید به دین خاصی ختم بشه ،اعتراف کن نترس:)))

    پاسخحذف
    پاسخ‌ها
    1. دیر شده بود؟! چی و چرا دیر شده بود؟!

      من؟ عاشق اون بغل کردنِ زن و مَرده ام که فرد سوم (مرد دوم!) میاد و هی دستای مرد و زن اولی رو باز میکنه و زنه از رو دستای مرده سُر میخوره میخوره زمین و چند بار این صحنه تکرار میشه با دور تندتر و نفس نفس بیشتر. و وقتی مرد دوم صحنه رو کلن ترک میکنه، زن مدام از دستای مرده سر میخوره و میفته زمبن، سر میخوره و میفته زمین، سر میحوره و میفته زمین... تا ابد...

      در ضمن! من که معترفم کلاغی... به بانگ بلند هم :)

      حذف
  3. صحنه را دیدم،حق با شماست ...:)))
    من هم :))

    پاسخحذف