In the last couple of decades or so, something has happened to the American dream. I don’t quite know what it is, and it’s still not very clear in my mind. Confusion has replaced patriotism. The intellect has replaced love. If something doesn't make money, no one is interested. Everything is for sale. Emotions are sold. Sex is sold. Everything is sex. Cars, women, clothes, your face, your hands, your shoes! Look at the ads, at television. My emotions aren't for sale. My thoughts can’t be bought. They’re mine. I don’t want movies that sell me something. I don’t want to be told how to feel.

(John Cassavetes)

بعدِ 10 روز برگشته م به لونه ی ساکت خودم. و چه خوبه که برگشتنم آخر هفته ست نه روز کاری. آدمِ سفرم من اما مانیفیست هم بدم که هیچ جا خونه ی خود آدم نمیشه. امروز، یک یکشنبه ی آرام و آفتابی و همونجور که نیت کرده بودم فقط به دو تا "خ" گذشت: "خودم" و "خلوت" (خخ). تا لنگ ظهر توی تخت بودم. دو ساعتی هم همونجور لخت، پتو رو کنار زدم و پنجره رو تا ته باز کردم و زیر آفتاب خوشایند اینروزهایِ آوریل پشتمو به نسیم و آفتاب دادم و چرت مرغوب زدم. بعد هم هی کش و قوس اومدم و پا شدم رفتم آشپزخونه با ساندویچ و چای برگشتم تو تخت. انگشتای پامو لاک نارنجی زدم و بعدم دامن قرمزی که همین چند روز پیش از کارولینای جنوبی خریده بودم با تاپ مشکی پوشیدم و یه گل قرمز هم بیخ گوشم به موهای کچلم زدم و قدم زنان رفتم هاید پارک قهوه خوردم و سیگار کشیدم. بعدم کمی خرید کردم که برای شام خورشت کرفس بذارم و خوش خوشان برگشتم به همون "خخ".

آمریکا رو باید دید. آمریکا رو از دور شنیدن اشتباست. آمریکا برای من با اونچه از دور بنظرم میرسید خیلی فرق داشت. برای آدمی که از جایی سفر میکنه که وسواس تاریخ داره و همه چیز رو تاریخی میبینه و با همون حس حفظش میکنه، آمریکا کشور درندشت بی تاریخ اما بی نظیریه: سمبل رویای بشر و توانش برای تصرف و قدرت وقتی چیزی، بخصوص "گذشته" جلودارش نباشه. سرزمین آدمهایی که خاطرات و تصویرهایی از طرز زندگیِ گذشتگانشون رو آورده بودند تا در سرزمین جدید پخش کنند و اینجوریه که چهل تکه های آمریکا خودش رو ذره ذره پخش می‌کنه در چشم و روان آدمی. با اینحال وقتی آدمیزاد توی خیابونهای وسیع شیکاگو و نیویورک راه میره نمیتونه خودش رو از زیر بار وزن جایی که زمانی سرزمین سرخپوستها بوده و دهشتی که آمریکا رو آمریکا کرده خلاص کنه و در حالیکه هیچ اثری از سرخپوستها در نفس شهر نیست، متوجه میشی که چطور یک شهر خاطرات گذشته ش رو فرو میکنه در چشم آدمهاش حتی غریبه ‌هایی مثل من. بعد که زل میزنی به بلندیِ اونهمه آسمانخراشها و قدم میزنی در خیابونهای عظیمی که شاهرگ امروزیِ اقتصاد و سیاست جهان در اونجا میزنه، فکر میکنی به تمام اون مردمی که آمدند تا در سرزمین بزرگ و بغایت وسیعی که جا برای همه شون بود، تا گذشته ها و خاطرات‌ دردناک کشورهای مبداشون رو با این "بی خاطرگی" و "بی گذشتگی" و چه بسا "فراموشیِ خوشایند"، تاخت بزنند و تاریخی نو و سرزمینی نو با آرمانی نو بنا کنند. حالا بذار کار نداشته باشیم به اینکه همینها چه دردها دادند به ملتهای دیگه و چه خونها مکیدند از همین سرخپوستهای صاحبِ این سرزمین بگیر تا ژاپن و ویتنام و خاورمیانه و باقی دنیا، تا این غول عظیمِ دنیای جدید به حیاتِ امروزش برسه و اینطور عظیم و فربه بشه. سایز آمریکایی! با این حال، برای قومِ مهاجر، آمریکا سرزمین بهتری بود و هنوز هم هست (هست؟). آمریکا هیچ خوبی که نداشته باشه، خوبیش به اینه که خیلی زودتر از حداقل اروپا "سرزمین و وطن آدم مهاجر" میشه. بس که تاریخش همین بی تاریخیه. باور بفرمایید بیراه نگفته بودم که این گذشته ی آدمهاست که سرچشمه ی سوتفاهم هاست. وقتی از گذشته ت گذشتی تازه میتونی ریشه بدوونی. آدم مهاجر هم به بیشترین چیزی که نیاز داره، بی تاریخی و بی گذشتگی و بی خاطرگی از سرزمینِ مادریه تا بتونه اینطور مثل آسمانخراشهاش قد بکشه و شهر رو تصرف کنه و بعد هم احساس تعلق...

زیاد عکس نگرفتم. بیشتر دلم تماشا بود و به این فکر کردم که علم اینهمه پیشرفت کرده، چرا کسی برای ثبت "بو" هنوز چیزی اختراع نکرده؟! شهرهای آمریکا رو میشه با بوهاشون شناخت. محله هاش رو هم. قبلن گفته بودم که شهرها رو باید با زنهایش شناخت. شهرها رو با بوهاشون هم میشه تشخیص داد. لدفن برای ثبت و ضبط "بو" کاری کنید...


پ.ن. چقد بخودم رفرنس دادم!!!

۴ نظر:

  1. سلام! خوش برگشتی!

    پاسخحذف
  2. سلام خوشگلم،
    خوبی؟ گمانم کامنت دیروز من ثبت نشده، این روزا نت توی ایران دوباره داغونه. ببخش عسلم.
    رسیدن به خیر....... چقدرخوبه که بهت خوش گذشته، خوشحالم که الان خوب و خوشحالی. دلم برات کلللی تنگ شده بود.
    من هم خوبم عسلی، دستم هم خوبه. هزار تا بوس برای دخترک خوشگلم که یه دنیا دلتنگشم...

    پاسخحذف
    پاسخ‌ها
    1. آره ترنجی. کامنت دیگه ای ازت نگرفتم!
      ممنونم عزیزم. جات خالی بود. من که دلم مرده برا اونجا. اردیبهشت وقتِ اومدنمه ولی امسال نمیتونم بیام :-((
      دستتم کلی ماچ. مراقبش بیشتر باش تا بشه باز همون دست قشنگت :***

      حذف