مولانا به سعی شایا

امروز
مَه
اندر بنِ انبار
مرا یافت
...


پ.ن. مه شون امروز خیلی شیطون بود.

۶ نظر:

  1. به عبارتی امروز نَ هوش است و نَ گوش است و
    نَ گفتار..

    ولی چه کنم که بار دگر
    آن دل
    بر عیار
    مرا یافت
    سرمست
    همی گشت
    به بازار
    مرا یافت
    پنهان شدم از
    نرگس مخمور
    مرا دید
    بگریختم از خانه‌ی خمار
    مرا یافت
    بگریختنم چیست ؟
    کزاو جان نبرد کس
    پنهان شدنم چیست؟
    چو
    صد بار مرا یافت
    گفتم: که در انبوهی شهرم
    کی بیابد؟؟
    آن کس که در انبوهی اسرار مرا یافت
    ای مژده
    که آن غمزه‌ی غماز
    مرا جست
    وی بخت
    که آن طره‌ی طرار
    مرا یافت...

    پاسخحذف
  2. من گم شدم از خرمن آن ماه چو کیله...

    پاسخحذف
  3. پلکی بزن ای مخزن اسرار که هر بار

    فیروزه و الماس به آفاق بپاشی!

    پاسخحذف
  4. سلام عزیز دل، خوبی؟ دلم تنگ شده برات، کجایی دختر؟

    پاسخحذف
    پاسخ‌ها
    1. این سوال من بود که! خودت کجایی اگه راست میگی؟ :-)))
      من؟ همین دوروبرام :)
      بوست کنم ترنجی:***

      حذف
  5. فدات بشم عروسکم، من خوبم نازنین. خوشحالم که خوبی عسلم. بوس به تو....

    پاسخحذف