بچگیهای من، تو همون دو کانالی که بقول آقای نامجو یکی به جنگ میرفت، یکی به واتو واتو، یک سریالی نشون میدادن به اسم چاق و لاغر. دوست میداشتم این سریال رو ولی هیچوقت به ابلهی و بی عزضگی این دو تا احمق خنده ام نمیگرفت. امشب اما کلی لبخندم شد وقتی که همینجور دوش گرفته و چایی به دست توی تاریک-روشنای غروب ولو شده بودم روی کاناپه و فکر کرده بودم چقدر دنبال "قرقی" ِ داستانم که درست و به موقع سرِ بزنگاه برسه و منو سوار کنه ببره نجاتم بده. 
جدی... 

۲ نظر: