تماشای شعله ها...
نشیمن و اتاق پر شده از کارتونها، چمدانها، بسته ها. جابجایی سخت است. من هم که یک نیمه آدم بیشتر نیستم. دو کوچه اونورتر میخوای جابجا بشی سخته، من که دیگه قاره عوض میکنم. خسته ام. بیشتر کلافه ام. یه وقتهایی نمیدونم کدوم رو ببرم، کدوم رو بذارم. یکشنبه خونه رو تحویل میدم. دو شب دیگه از من مونده تو این خونه. بخشی از وسایلم قراره بمونه تو انباری خونه ی دوست لهستانیم. بیشترشونو ولی میبرم. به این که فکر میکنم که دو یا سه سال دیگه باز همین و آش و همین کاسه، از استیصال پر میشم. ولی خودکرده و خودخواسته را چه چاره؟ پس پاشو دخترم جمع کن خودت رو و این بساط و این آتشی که به جان و خانمانت افتاده...
نشیمن و اتاق پر شده از کارتونها، چمدانها، بسته ها. جابجایی سخت است. من هم که یک نیمه آدم بیشتر نیستم. دو کوچه اونورتر میخوای جابجا بشی سخته، من که دیگه قاره عوض میکنم. خسته ام. بیشتر کلافه ام. یه وقتهایی نمیدونم کدوم رو ببرم، کدوم رو بذارم. یکشنبه خونه رو تحویل میدم. دو شب دیگه از من مونده تو این خونه. بخشی از وسایلم قراره بمونه تو انباری خونه ی دوست لهستانیم. بیشترشونو ولی میبرم. به این که فکر میکنم که دو یا سه سال دیگه باز همین و آش و همین کاسه، از استیصال پر میشم. ولی خودکرده و خودخواسته را چه چاره؟ پس پاشو دخترم جمع کن خودت رو و این بساط و این آتشی که به جان و خانمانت افتاده...