بالاخره اومدم پاکستان. همیشه همسایه ی کناری بود ولی
هیچوقت ندیده بودمش. اینرا بگذار کنار مغزشویی از افراطی های پاکستان و
هجمه ی عظیم و تصویر کج و کول میدیا از ناامنی، فقر و کثیفی
از آن کشور.
و؟ پاکستان مرا به شگفتی انداخت. بخصوص لاهور. لاهور مرا
شیفته ی خودش کرد. لاهور شهر تاریخی و بسیار شگفت انگیزیه. بیخود نیست انگلیسی های
استعماری نرسیده عاشقش شدند و شد مقر اصلی شان. فصل خوبی رفتم. اسلام آباد سرد بود
ولی لاهور بهاری. شهر قدیم لاهور و شهر جدید. معماری مغولی و انگلیسی ِ هندی شده.
البته که حواسم بود به فاصله ی طبقاتی و فقر بارز شهر هم. با همه ی اینها اما،
لاهور مرا که مغزشویی عظمایی شده بودم در تمام این سالها، به شددددت غافلگیر کرد.
و من مدام مقایسه ای هم داشتم از تهران با لاهور. لاهور زنده تر، پویاتر، نمادها
عیان تر و بسی آرامتر از تهران بود. مردمانی ساده تر، مهربانتر و خاکی تر. و چه
زیبا هستند. مردمان لاهور، مرد و زن، واقعن زیبا هستند.
رفتن و دیدن و یادگرفتن از
لاهوری ها برای ایرانی ها؟ هایلی ریکامندد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر