او از راه دوری آمده بود و وقت زیادی نداشت.
چندین خانواده منتظر بودند که او را به دخترشان معرفی کنند. اهل سایگون بود اما در
بیست سالگی به شکل یک قایق سوار، ویتنام را ترک کرده بود. قبل از آنکه به مونترآل
بیاید، چندین سال را در یکی از پناهگاههای پناهندگان در تایلند سپری کرده بود. در
مونترآل کار پیدا کرده بود اما وطن را نه. او از آن دسته آدم هایی بود که سال ها
در ویتنام زندگی کرده بودند به این امید که روزی کانادایی شوند و سال ها در کانادا
زندگی کرده بودند تا باز ویتنامی شوند.
(کتاب من-
نوشته ی کیم توی- ترجمه ی روان حدیث باقری- چاپ آنلاین)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر